ساقیا آمدن عید مبارک بادت
این عشق ماندنی
این شعر بودنی
این لحظههای با تو نشستن
سرودنیست
سلام به روی ماه عزیزترین مامان و بابا
دلیل قشنگ زندگی من, روزها می گذره و تو هر روز برای من و بابا خواستنی تر می شی , با کارها و حرفای قشنگت لبخند رو روی لب من و بابا می یاری, هر روز به خاطر وجود تو و بابا احسان مهربون خدا رو شکر می کنم و قدر هر لحظه با هم بودنمون رو می دونم....
مدت زیادیه ننوشتم ولی هر لحظه با توبودن توی ذهن ما ثبت میشه و من به هر طریقی نمی گذارم و دلمم نمیاد که حتی لحظه ای از دوران کورکی تو از ذهنم ما پاک بشه....مشغله زیاده ولی دلیل نمیشه که برای ثبت خاطرات پسر نازم بهونه ای داشته باشم, توی این مدت اتفاقای زیادی افتاد, زندگی با لحظه های خوب و بدش می گذره و این ماییم که باید با خوب بودن و عشق ورزیدن به هم اونو شیرین و خواستنی کنیم عزیزم.
متأسفانه امسال قبل از عید نوروز یه اتفاق بد افتاد و عمو ی بابایی, عمو ایرج عزیز به رحمت خدا رفت و همه ی ما رو در غم از دست دادنش فرو برد, از خدا برای روح اون مرد بزرگ و مهربون طلب آمرزش دارم ,ایشالا که روح ایشان قرین رحمت العی قرار بگیرد
روز اول عید
خونه حاج خانم
این عکس ها مربوط به روزیه که با یگانه جون و مامان و بابای مهربونش برای شام بیرون رفتیم و بعد تو و یگانه جون رو به پارک بردیم و توی پارک حسابی بازی کردید و شب خیلی خوبی رو در کنار هم گذروندیم
توی روزهای عید بهمراه دایی محمد اینا, عمو بابک, دایی منصور و دایی سعید و علی و شقایق جون به کوشک رفتیم , از سد بسیار زیبای شهید عباسپور دیدن کردیم و فردای اونروز قایق سوار شدیم همه با هم که واقعا لذت بخش بود و به تو هم حسابی خوش گذشت این اولین بار بود که سوار قایق می شدی عزیزم
متأسفانه توی راه رفت زمین خوردی و زیر چشمت زخم شد گل مامان و بعد از برگشت هم من و تو هر دو مریض شدیم
مسیر رفت به کوشک
سد شهید عباسپور
اولين قايق سواري گل مامان
این هم از جمع قشنگمون بعد از قایق سواری توی هوای عالی و فضای رویایی
اینم آثار جراحات وارده توی صورت پسر گلم
روز سیزده بدر بیرون نرفتیم و توی خونمون یه مهمونی شام دادیم و بهمراه مهمونای کوچولویی که داشتیم حسابی به شما خوش گذشت و زندایی فرزانه ی گل شما هم مثل همیشه فرصت رو غنیمت شمرد و با کیک تولد و برف شادی و کلی بادبادک مجلس رو واستون حسابی شاد شاد شاد کرد...
ایام تعطیلات عيد خیلی خوب بود و من و بابا سعی کردیم بهت خوش بگذره عسلک،شبا می رفتیم مهمونی و یا پارک که تو عاشق هر دوتايي و البته از اینکه توی خونه کنارت بودم از همه چیز برای من مهم تر بود