آرین شینی زاده عمادیآرین شینی زاده عمادی، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره

آرین عشق زندگی مامان و بابا

فروردين و ارديبهشت سال 94

1394/2/19 18:25
نویسنده : مامان
961 بازدید
اشتراک گذاری

محبتسلام پسر گلم، مي دوني مامان چقد دوستت داره، مي دوني هر لحظه بيشتر عاشقت مي شم؟ براي همه بچه هاي عزيز از خداوند مهربون آرزوي سعادتمندي و سلامتي دارممحبت

شيرين زبونياي اين روزاتبوسبوسبوس

مامان تو دختلي؟مامان تو رو كي خريده؟ يكي يكي مي پرسي اونو كي خريده؟ اينو كي خريدهخنده!!! بعد كه بهت مي گم مامان آدم ها رو خدا مي ذاره توي شكم مامان و مامان ها هم اونا رو به دنيا مي يارن ، مي گي پس تو رو مامان فرخنده دوي دوينا آولده ؟بغل

هميشه احساساتت رو به زبون مياري، ابراز علاقه مي كني به من به كسايي كه دوستشون داري، فوق العاده با احساس و مهربون و حساس هستيزیبا  من هميشه از احساسم نسبت به تو باهات حرف ميزنم و سعي مي كنم هميشه خوشبين بودن و مثبت نگاه كردن رو يادت بدم كه هميشه آرامش داشته باشي توي زندگيت عزيز دلممحبت  از همه چي تعريف مي كني و همه چيزايي كه مي بيني به چشمت زيبا مي يان : مامان غذاي خوشمزه چي درست كردي بوخوأم (بخورم)؟ مامان خيلي دوستت دارم تو چقد خشگليخجالت مدام مسائل و آدم ها و همه چيز رو به خوبي و قشنگي ياد مي كني، پسر با احساس و مهربونمي آرين جانمحبتبغلبوس

بعد از عيد با بابا فريدون به آرايشگاه رفتي و براي اولين بار موفق شديم موهاتو  توي آرايشگاه جمشيد آرايشگاهي كه بابا فريدون هميشه ميره ،كوتاه كنيم، وقتي  از سركار برگشتم ديدم موهات اينقد كوتاه شده جا خوردم ، موهاتو خيلي دوست داشتم ولي هوا كه گرم بشه با موي كوتاه راحت تري ،الان به همه آرايشگاه ها مي گي جمشيد!!!!!

خيلي به من وابسته اي هنوز عزيزم و شبا تو بغل من مي خوابي من با كمك روانشناس با يه سري بازي و ترفند دارم اين وابستگيتو كم مي كنم تازه شروع كردم و اميدوارم بهتر بشي البته وقتي بچه ها هستن مستقلي و كاري به من نداري و رفتار اجتماعي خوبي داري.  با مهارت خوبي بدون اينكه چيزي بريزي غذاتو مي خوري، خودت دستاتو مي شوري و عاشق اين كاري، به مسواك زدن هم خيلي علاقه داري امكان نداره من بخوام دستامو بشورم و مسواك بزنم و تو نياي با من همراه بشي...

از همه بازيا بيشتر به دوچرخه علاقه داري دو تا دوچرخه داري كه به يكي مي گي پرايد و به اون يكي پرشيا، با سوئيچ پرايد و پرشيا هم هر كدوم رو روشن مي كني و  ژست رانندگيو خيلي باحال مي گيري: مامان چيزي نمي خواي برم برات بگيرم پرشيامو اونجا پارك كردم اگه چيزي مي خواي بگو يا برم ببرمش عقب تر!!!! اينقد بامزه حرف ميزني دهنم آب ميفته به خدا اينقد مي بوسمت كه ...

 به پارك و بازي بيرون خونه خيلي علاقه داري و من و بابا هم هر فرصتي پيدا مي كنيم از سر و ته همه چي مي زنيم و تو رو ميبريم پاركآرام

مي سرايم تو و  چشمان تو را...

نه سپيدي...

نه غزل...

توئي آن شعر دل انگيز و بلند...

كه پر از مثنوي باراني...

منم آن شاعر بيدل...

كه فقط...

برق چشمان تو را مي بيند...سبك من عاشقي و...

قافيه ام دلتنگي است...

منم آن مست و پريشان نگاهت...

كه دلم....

تو و احساس تو را مي خواهد...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)