شهریور 93... آرین 31 ماهه و عشق پارک می شود!!!
من عاشقت هستم ...
و تا انتهای این دنیای پر از تهی هیچ کاری به جز دوست داشتنت ندارم...
هیچ دلیلی برای تنها گذاشتنت ندارم...
هیچ بهانه ای برای از یاد بردنت...
حتی لحظه ای...
سلام به روی ماه شیطون بلای مامان...
دلیل تأخیرم خود خودتی عسل مامان چون این مدت همش پارک و تولد و سرگرمی بود ولی از شهریور شروع می کنم که هیچی از عکسات جا نمونه عشقم ...خدا رو شکر می کنم که روزهای خوبی رو در کنار هم داشتیم و شاهد بزرگتر شدن تو عزیز دل مامان و بابا هستیم, تو قشنگ ترین دلیل زندگی من و بابایی هستی و ما هردو به خاطر وجود تو فرشته ی کوچولو و باهوش توی زندگیمون شاکر درگاه الهی هستیم
جوجوی من توی روزهای گرم دو ماه آخر فصل تابستون تازه به پارک رفتن علاقه نشون دادی و من و بابا هم به خاطر اینکه لذت می بردی خونه ی بازی و پارک می بریدمت و بعد از ظهرا بیشتر وقتا خونه نمی موندیم
بقول تو گل من تی تی تنتر (سیتی سنتر)
پارک خاله شادونه
پارک دردونه ها بهمراه بهار جون و یگانه جون
این شب واقعا بیادموندنی بود و خوش گذشت به همه ی ما چون تولد عمو بهنام بود و سورپرایزش کردیم
خوب حالا چکار کنم
بوستان فجر و علاقه زیاد تو به مرغابیا که دل نمی کندی توی پارکشم بازی کردیم که البته من بیشتر از تو تاب بازی کردم و بهم خوش گذشت
قربون خنده هات بشم مامان
آرین و نیکی
دوست داشتن ساده است و باور کردنش سخت
تو ساده باور کن که من سخت دوستت دارم