تولد دو سالگی گل زندگی مامان و بابا
سلام عشقم, الان که دارم واست پست می ذارم تو در خواب ناز هستی و من هم خیلی خوشحالم خدا رو شکر هفته ی خیلی خوبی داشتم به جز یه نگرانی های کوچیکی که در مورد تو دارم همه چیز خوبه و منم خیالم خیلی راحت شده هم توی کار هم توی زندگی شخصیم چند تا پروژه مهمو به خوبی به اتمام رسوندم البته بعد از کلی کار و تلاش و زحمت
دیشب واست جشن تولدت گرفتیم پسر نازم , من و بابایی یه عالمه بادبادک های خشگل واست باد کردیم و خونه رو تزئین کردیم ولي تو آروم نايستادي جلوي بادبادكا تا يه عكس درست و حسابي بندازيم ازت!!! همش ورج و وورجه مي كردي و كلاه بوقي رو هم روي سرت تحمل نمي كردي و مدام درش مي آوردي!!! واست کیک باب اسفنجی گرفتیم و من هم شام و دسر درست کردم خیلی خوش گذشت با حضور خاله و عمه و دایی و مامان بزرگ ها و بابابزرگ های خوب و گلت و همه خیلی زحمت کشیدن هدیه های قشنگی واست آوردن از لطف و محبت همشون ممنونم
تو و آبجی بهار و داداش سینا با هم بازی می کردین البته دایی محمد و بابایی از شما بیشتر هیجان داشتن و خیلی باهاتون بازی کردن جوجه طلايي!
آقا آرين و آبجي بهارش به همراه پدربزرگ هاي مهربونشون
سيناي خاله بزرگترين عشق آرين من
(شاه داماد توی این عکس چقد خسته ای تریپتم که به هم ریخته)
خیلی پسر خوبي بودی عزیزم ولي نمي دونم چرا وقتی فشفشه ها رو آوردیم به جای اینکه خوشحال بشی گریه کردی و ترسیدی !!! پارسال که کوچیک تر بودی از فشفشه نمی ترسیدی قربونت برم!!! چرا مامان؟ بعداً واسم توضيح بده!!!!!
اینم کیک باب اسفنجی تقدیم به آقا آرین
خیلی دوستت دارم پسر مهربون و با احساسم كه نسبت به همه چيز واكنش نشون مي دي عشقم