آرین خوش قدم ...
گل همیشه بهار من وقتی 20 روز داشتی دایی محمد ازدواج کرد و تو صاحب زندایی خوب و خشگلی شدی که خیلی هم دوستت داشت و همیشه باهات بازی می کرد, ولی توی عروسی تنها داداشم چقدر گریه کردی همه میگفتن آرین چشه؟ بیشتر بغل مامان جون توران بودی و من می خواستم به رقصیدن و مهمونی برسم چاره دیگه ای نداشتم ولی خیلی استرس داشتم و نمی دونستم چکار کنم. بعداز اونم عروسی خاله سارا و عمو داود بود که تو تازه از چله دراومده بودی و خیلی گریه می کردی منم نمی دونستم چته یه بند بهت شیر می دادم عزیز دلم , ولی عروسی عمه پگاه که یک ماه و 28 روزت بود خیلی آروم بودی خیلی بچه خوبی بودی قربونت برم و اصلاً اذیتم نکردی
بهر حال خیلی خوش قدم بودی گل نازم و از تولد تو ما مدام توی جشن و مهمونی بودیم و عمو رضای عزیز و خانواده هم از آمریکا اومده بودن که مدام مهمونی و شب نشینی دعوت می شدیم
آرین بغل عمو منوچهر عزیز در کنار بابابزرگ فریدون مهربونش