اولين كلمات آرين نفس مامان...
می دونی عزیزم اولین کلمه ای که گفتی چی بود معلومه دیگه پسرم, گفتی مامان !! حدودای 4-5 ماهت بود البته بابا هم می گفتیا از صبح تا شب می گفتی ماما.......بابا !!!!
ولی حالا که بزرگ تر و جییییگرتر شدی, خیلی ناز حرف می زنی و همه چزو بلدی ولی غلط پلوط می گی خیلی شیرین شدی دوست دارم بخورمت گوووگوووول من
کلمه هایی که چند روزه خیلی بکار می بری:
داغ رو روزی صد بار می گی , خیلی هم با ناز و ادا حرف می زنی عزیزم تا هیتر و گاز و غذا و هر چیز گرمی رو می بینی می گی: داااااااااااااااغ!!!!!!داااااااااااغ!!!!!!! جالبه که اگه یه چیزی خیلی سردم باشه می گی داااااغ!!!!!!
به بادبادک می گی بااااد...
به گربه می گی میاااا...
هر دقه یه جاتو نشون می دی و می گی درررررررررررررد و تا ما هم نبوسیمش ول نمی کنی باید ببوسیم که دیگه نگی
به آب می گی با!
به دارو می گی دااوووو...
هر روز با عمه و مامان بزرگ تولد می گیری و شمع فوت می کنی به جز جاروبرقی عاشق شمع هم هستی!!!!!! به شمع می گی اواو فدات شم OO!
به هيتر مي گي هييتا
هر چيزي كه مي خواي بهش اشاره مي دي و مي گي اينا!
به جاروبرقي كه خيلي عاشقشي مي گي بااو
به شکلات می گی اَببَ
خدا من بخورمش این پسررو