پست نوروزی (قسمت دوم)
تمام ترانه هایم ترنم یاد توست
و تمام نفسهایم خلاصه در نفسهای توست
ای زلال تر از باران و پاکتر از آیینه به وجود پر مهر تو می بالم
و تو را آن گونه که می خواهی دوست دارم
ای مهربان پرنده خیالم با یاد تو به اوج آسمانها پر خواهد گشود
و زیبایی ات را به رخ فرشتگان خواهد کشید
تبسمی از تو مرا کافیست که از هیچ به همه چیز برسم
سلام به تو قشنگ ترین هدیه ی خداوند
آرین من فرشته ی کوچولو و معصومم می خوام بقیه عکسها و خاطرات نوروز 93 رو توی این پست برات به یادگار بذارم تا لحظات شیرین با هم بودن در کنار دوستان و تموم خوبان همیشه واست زنده بمونه هستی مامان
از اینکه این پست دیر شد منو ببخش دلیلش اینه که هنوز مهمونی و عید دیدنیامون ادامه داره و توی شرکتم سرم خیلی شلوغه ولی ان شاالا به زودی خیلی وضعیت بهتر می شه و من به امید روزیم که بتونم یه ساعت واسه ی خودم آزاد و بدون مشغله باشم تا از بودن در کنار تو و بابایی بیشتر از قبل لذت ببرم نفسم
عکسای کوچولوهای نازی که توی عید مهمونمون بودن و باعث شدن شروع سال 93 واقعاً شیرین و شاد باشه از خدا می خوام همه ی این فرشته های ناز و معصوم رو همیشه در پناه خودش حفظ کنه
آراد کوچولو پسمل ناز و مهربون که خیلی دوسش داریم و ماه دیگه تولد یک سالگیشو جشن می گیریم
مثل اینکه آرادم مثل تو عاشق برگ برگیه به قول خودت (جارو برقی) و تو هم پسر خیلی خیلی خوبی هستی و اجازه می دی مهمونات با اسباب بازیات بازی کنن آفرین به تو گل مامان
نیکی جون که خیلی دخمل مهربونیه و تو رو دوست داره و مدام صدات می زد آرین بیا بازی و تو هم که توی بغل بابایی لم داده بودی و بهش می گفتی نه .........
طفلی گناه داشت ولی بالاخره گل گل من رضایت داد و رفت با نیکی عسل بازی کرد و خیلی هم با هم خوب بودین و دعوا نکردین
ای جااااااااااانم
گل های کوچولو سینا- آرین- پارسا- یکتا و پانته آ کوچولو (عید دیدنی خونه عموی بابا)
آرین جون و پسرخاله پارسا (توی این عکس پارسا 8 ماهه است)......... آبنباتیه این پارسایی
و یگانه جون نازنازی که شما بهش می گفتی نی نی!!!!!!!! اونم کلی شاکی شده بود و می گفت آرین من نی نی نیستم
بعد از دیدن ناراحتی اون تو هم بهش می گفتی تو نی نی نه (نی نی نیستی) که یگانه خیالش راحت شد و خندید (بساطی داریم ما از دست شما کوشولوها)
و اما روز بارونی سیزده بدر و........
روز سیزده بدر هوا واقعاً عالی بود.... بارون زیبایی می بارید و زمین ها خیس شده بود با این تفاسیر باید سیزده بدر کنسل می شد ولی خوشبختانه اینجوری نشد و ما به روستای یکی از اقوام مادربزرگم که از قبل دعوت شده بودیم رفتیم , همه ی فامیل مادری من اونجا دعوت شده بودن....روستای زیبا و آرومی بود من عاشق روستا و آدم های صاف و بی ریا و مهربونشم
میزبانای خوبمون زحمت زیادی کشیده بودن و ناهار واقعاً خوشمزه ای تدارک دیده بودن و جالب این بود که ماهی رو خودشون از رودخونه روستا صید کرده بودن و گوشت گوسفند خونگی اینا همه در کنار فامیل و توی هوای بارونی باعث شد یه 13 بدر به یاد موندنی واسه ی ما رقم بخوره
به تو گل منم که واقعاً خوش گذشت اولین بار بود که با این همه بچه یه جا بودی و بچه ها که فوتبال بازی می کردن تو هم می دویدی اینور و اونور و از همه کوچیکتر و خوشحال تر بودی .......... فدات شم جوجو
منم سخت نگرفتم و گذاشتم حسابی بازی کنی و تو هم کم نذاشتی و خودتو گلی و کثیف کردی که تمام لباس هایی که برده بودم واستو کثیف کردی !!!!!!!!!
عرفان - علیرضا و ارین در حال فوتبال بازی
بعد از ظهر 13 بدر که از روستا برگشتیم به پارک صنایع فولاد رفتیم و حسابی خوش گذروندیم
آرین و مامان بابا ... پارک صنایع فولاد روز 13 بدر
اینم عکسای اون روزه بهمراه دایی و زن دایی مهربون و بهار کوچولو
اینجا خاله جون و پارسا هم بهمون ملحق شدن
پارسا و بهار توی آسمون!!!!!!!!
روز 13 بدر واقعاً روز خوب و به یاد موندنی بود ,خیلی به همه ی ما خوش گذشت تو هم که واقعاً پسمل خوب و گلی بودی و منو اذیت نکردی عشقم (به جز گل گلی کردن خودت)
و اما فردای اون روز یعنی چهاردهم دوباره اومدیم سیزده بدر !!!!!!!!
پارک ساحلی کیانپارس فردای سیزده بدر
قربونت برم که چشمتم روژی کرده بودی و اونم از نوع 24 ساعتش و پاک نمی شد!!!!!!!!
اینا هم عکسای کوچولوهایی که توی اون روز در کنار عشق من بودن و باعث شدن خیلی بهت خوش بگذره عزییییییییییز دلم
پارسای نازم
سینا گل من ...نوه ی ارشد ما
یگانه خانم گل
بهار قندعسل عمه
اینم یه پسر خشگل چشم آبی بود که حسابی با هم رفیق شده بودید
بهار و مامان مهربونش
آرین و مامان بزرگ که همه ی دنیای منه
عاشقتم مامانی ......می میرم برات عزیزم
این هم یه عکس زیبا از جمع صمیمی و خوبمون
اینم اکیپ ما !!!!!!!
چون خیلی خوش گذشت که دلمون نمیومد بریم خونه هامون این بود که تصمیم گرفتیم بیایم خونه ی ما و واسه شام آش رشته بپزیم
جای همه خالی خیلی هم خوشمزه شده بود
اینجا هم یگانه داره به تو شیر می ده که مزاحم آش خوردنش نشی!!!!!!!!!! اون شب بچه ها رو می بردی توی اتاقت بعد چراغا رو خاموش می کردی و همتون باهم جیغ می زدین....
این هدیه ی قشنگ رو هم یگانه جون زحمت کشید اون شب واسه ی تو آورد گل من
دست گلش درد نکنه
اینجا هم که دیگه بعد از یه روز تفریح و بازی بیحال افتادی
عیدی های بابا احسان مهربون واسه ی پسر نازمون
و آرزو می کنم که تو جوجوی ناز من و همه ی کوچولوهای گل همیشه سالم و سلامت باشین و امسال سال خوب و شادی در کنار مامان و باباهای خوب و زحمتکش داشته باشین
تا پست بعدی